دانلود فیلم رایگان اهنگ
نوشته شده توسط : مرتضی

ﺩﺧﺘﺮ 14 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ فریاد ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ 

ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻤﯿﺮ ﺍﻣﺎ ﺯﺍﭘﺎﺱ ﻋﺸﻖ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﻮ …!

ﺧﺐ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :

ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﮐﯽ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﻪ ؟؟ :|

 

ﺩﯾﺪﯾﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻤﺎ دختره ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻣﯿﺮﻩ ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ پسرﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﮐﻨﺎﺭﺵ.؟

اينا همش ﭼﺮﺗﻪ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺳﮓ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﮐﺮﺩﻥ

 

 

دقت کردین تو فیلمای خارجی وقتی در چاه فاضلابای کف خیابونا بر میدارن 

یه دنیاییه اون زیر واسه خودش 

حالا تو ایران تا بر میداری صاف میری تو گـــــــــــــوه

 

مکالمه مامان و بابام

مامان :چای میخوری برات بریزم

بابام :آره

مامانم :سپيده پاشو برا بابات چای بریز بیار

من :((

چای:)))))))))

زمین کشاورزی :|

 

 

دیگه از کلیپس گذشته برخی از دخترا در حال ساخت مسکن مهر رو سرشون هستند.

 

دختره تو پروفایلش زده Baby face

بچه 6 ساله عکسشو دید 3 شبه تشنج کرده

 

 

 

ﺍﮔﻪ ﺩﺳﺖﺧﻂ ﺩﻭﺳﺖﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ ﺧﻮﺑﻪ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺮﻩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻓﮑﺮﺵ ﺑﯿﺎﯾﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ . 

ﺟﺰﻭﻩ ﺑﮕﯿﺮﻫﺎﯼﺧﻮﺵﺗﯿﭗﺗﺮ ﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ |:

 

يه استکان چايي ميريزي رو فرش،وختي جمش ميکني 

ميشه اندازه يه دو تا از این لگن قرمزا :|

 

 

 

خدایی این خارجیا نصف عمرشون برفناست که قورمه سبزی نمیخورنا ^_^

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , ,
:: برچسب‌ها: جوک توپ سری 7 , خدایی این خارجیا نصف عمرشون برفناست که قورمه سبزی نمیخورنا ,
:: بازدید از این مطلب : 982
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی

یک داستان بسیار جالب و خواندنی و سرکاری !

 

 

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.مرد به سمت صومعه

حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر

کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز

نشنیده بود …

ادامه در لینک زیر

 

صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این

را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی» مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد . راهبان صومعه بازهم وی را

به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای

مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید..

صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون

تو یک راهب نیستی»این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای

دانستن فدا کنم.. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم ،

من حاضرم .بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی

زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی

پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.مرد گفت :‌« من به تمام

نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از> من> خواسته بودید کردم .. تعداد برگ

های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد است و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین

وجود دارد» راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است

. اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»

رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت

آن در بود» مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید این در را به من

بدهید؟» راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد. پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد

درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.

راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار

داشت. او بازهم درخواست کلید کرد .پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت…. و

همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت. در

نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود

قدری تسلی یافت.. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و

متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی

بود.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید !!!!



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: یک داستان بسیار جالب و خواندنی و سرکاری ! ,
:: بازدید از این مطلب : 904
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی

داستان زیبای ”  اثر خشم 

یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و
یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب.
روز اول …..

پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد
که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی
که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد.. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که
عصبانی شدن خودش را کنترل کند تا آنکه میخها را در دیوار سخت بکوبد.

بالأخره به این ترتیب روزی رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود
و موضوع را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر
روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته به دیوار کوبیده
بوده است را از دیوار بیرون بکشد.

روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها را از
دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی
آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد.

پدر رو به پسر کرد و گفت: « دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به
سوراخهایی که در دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !! این دیوار دیگر هیچوقت
دیوار قبلی نخواهد بود.

پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر دیوار دل
طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و آن را درآوری، مهم
نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت می خواهم که آن کار را کرده
ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. یک زخم فیزکی به همان بدی یک
زخم شفاهی است.



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان زیبای ” اثر خشم ,
:: بازدید از این مطلب : 1118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی

ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﻧﺰﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺟﻠﻮﯼ ﺟﻤﻊ ﺑﮕﻮﯾﻢ ...

ﺑﺰﺭﮒ ﺣﺎﺿﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩ ،
ﻭ ﺷﺨﺺ ﺳﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ، ﻭﻟﯽ

ﭼﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﺮﺩ 
ﻭ ﭼﻪ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺷﻨﯿﺪ

ﺷﺮﻣﻨﺪﺗﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ..

 

مامانم بابامو صدا زد که در شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار نتونست ...

منم خیلی راحت درش رو باز کردم 
و گفتم :اینم کاری داشت؟؟

پدرم لبخندی زد و گفت:
یادته وقتی بچه بودی من در شیشه رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه؟

بدجوری بغض گلمو گرفت..

سلامتی همه باباها

 

 

 

 

برادرزاده ام دوم دبیرستانه ، اومده بهم میگه :
عمو جون حواسم نبود ، سره جلسه امتحان ، بالای ورقه به جای نام و نام خانوادگی، یوزر نیم پسووردمو نوشتم ، 
به نظرت الان چیکار باید کنم؟؟؟؟

.
.
.
والا ما همسن اون بودیم، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم.
این نهایت خلاقیت و هوش ما بود 

 

 



:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , ,
:: برچسب‌ها: جوک توپ سری 6 ,
:: بازدید از این مطلب : 1010
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی

برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستانهای روانی رفتیم ...
بیرون بیمارستان غُلغله بود 
چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند

چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می دادند

وارد حیاط بیمارستان که شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکتها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت وگو میکردند

بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت:
من می روم روی نیمکت دیگری مینشینم که شما راحت تر بتوانید صحبت کنید 
پروانه زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که مبادا زیر پا لِه شود

آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود .
ما بالاخره نفهمیدیم

بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: بیمارستان روانی اینور دیوار است یا آنور دیوار؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 1128
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 18 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی

جوک توپ سری 5

 

موهايش سپيد گشت

 

كودكي كه دفتر خاطراتم را خواند

.

.

.

.

.

.

.

چون با سر كردمش تو گوني آرد تا بفهمه دفتر خاطرات شخصيه

كاملا شخصي

والاا

 

 

 

توجه ، توجه

 

 

دختري 14 ساله به خاطر مرتضي پاشايي خودكشي كرد.

 

اين دختر كه 14 سال سن داشت و بچه شيراز بود ديشب بر اثر خوردن 10 قرص ترمادول 200 خودكشي كرد.

 

پدر و مادر بچه مي گويند: اودو روزي بود كه به مدرسه نرفت و عكس خواننده مورد علاقش يعني مرتضي پاشايي رو همش بغل ميكرد و گريه مي كرد.

 

به همين دليل ديشب ساعت23:50 دقيقه بر اثر خوردن قرص هاي زياد جان خود را از دست داد. روحش شاد....

 

( اين قضيه هيچ صحتي نداره و ساخته ذهن مريضه خودمه ):||

 

بچه ها توروخدا فحش ندين. خو اگه خودشو ميكشت چي؟

 

تازه بچه كنكوروريم ديگه. از بس درس خوندم خل شدم.

 

 

 

 

وزیر کار فرمودند :

مشکل ما نقدینگی و نبود کار نیست، بیکاران مهارت ندارند!!!.

.

پس از استدلال بسیار زیبای وزیر کار پیش بینی می شود

شاهد شنیدن جملاتی مشابه جملات زیر، از سوی برخی مسؤولان باشیم:

.

وزیر مسکن :

مشکل گران بودن خانه نیست، مردم پول ندارند!

.

وزیر رفاه :

تعداد افراد زیر خط فقر بالا نیست، مردم حقوقهایشان پایین است!

.

فدراسیون فوتبال :

تیم ملی فوتبال ضعیف نیست، تیمهای دیگر فوتبال قوی هستند!!

.

وزیر بهداشت :

سوسیس ها و کالباس ها مشکل بهداشتی ندارند، افرادی که ساندویچ میخورند سوسول هستند!!

وزیر بهداشت :

آنفلوانزای نوع A آنقدرها هم خطرناک نیست، بنیه مردم ضعیف است.!!

.

وزیر راه :

هواپیماهای ما مشکل ندارند، مردم ما زود می میرند…!!

 

 

ﺩﺍﻋﺶ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺮﻭﻗﺖ بغداد ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﻬﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﻴﺪﻳﻢ.

ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺑﻲ ﺑﻲ ﺳﻲ ﺭﻭ ﺑﻴﺨﻴﺎﻝ ﺷﻮ ﺑﺰﺍﺭ ﺑﻘﻴﻪ ﻫﻢ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺑﺒﻴﻨﻦ!

:|

 

 

لامصب با ابن نرخ سكه ديگه دختر مذهبي هم نميشه گرفت!!!!

 

چهارده تا سكه هم حساب كني خيلي زياده

بايد يكيو پيدا كنيم كه به يگانگي خدا راضي باشه

 

 

من تاريخ تولدم جوريه كه هروقت با كسي دوست ميشم دقيقا يه هفته بعد تولدمه!!!

اينقدر كه تاريخش خوب و خوش دسته

 

 

امروز تا چه ساعتي بازين؟

 

 

.

 

.

 

.

 

.

 

بهترين سوال براي فرار از دست فروشنده ها

 

100% تست شده و تضميني!

 

 

 

 

 

داداش سرده ،شما يه كاپشن بپوش

پشتش بنويس :

6 سال بدنسازي

 

 

داشتم بين شبكه هاي ماهواره ميچرخيدم

 يك لحظه يك فيلم هندي ديدم توش يه نفرو با مسلسل از دو متري به رگبار بسته بودن

 

بعد يارو جاخالي ميداد

 

 

 

 

 

سه تا از دلايل چاقي بين ايرانيا . . .

 

 

.

.

.

.

.

بخور حيفه

بخور مفته

بخور نذره

=))))

 

 

 

مي خوام يه جمله بگم مسير زندگيت عوض شه

.

.

.

.

.

.

.

از اون ور برو...

 

 

 

خدايا چرا اينقدر پسرا رو مظلوم آفريدي!!!!؟؟؟؟

 

آخه اين چه وضعشه؟؟؟؟

 

.

 

.

 

.

 

.

 

قبل از ازدواج بايد دوست دخترشونو از خانواده مخفي كنن

 

بعد از ازدواج هم از زناشون :)

 

لامصب با ابن نرخ سكه ديگه دختر مذهبي هم نميشه گرفت!!!!

 

 

چهارده تا سكه هم حساب كني خيلي زياده

 

بايد يكيو پيدا كنيم كه به يگانگي خدا راضي باشه

 

 

امروز تا چه ساعتي بازين؟

 

.

.

.

.

بهترين سوال براي فرار از دست فروشنده ها

100% تست شده و تضميني!

 


 

 

 

 

قابل توجه شما تنبلا

 

.

 

.

.

.

نه خوشم اومد هنوز اينقدر انرژي داري كه بياي پايين !!!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , ,
:: برچسب‌ها: جوک توپ سری 5 , ترين سوال براي فرار از دست فروشنده ها 100% تست شده و تضميني! ,
:: بازدید از این مطلب : 1317
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 17 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی

رفتم ساندویچ گرفتم، دیدم موزم تو مخلفاتش، 
گفتم آقا چرا موز زدی؟ 
گفت: گوجه کیلویی 6000 موز 4500، تازه مقوی ترم هست، ناراحتی؟؟؟ 
خیلی قانع شدم، خوبه شمام بخورید!!!


 


:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , ,
:: برچسب‌ها: جوک توپ سری 4 جوک , ضد حال , جوک خنده دار , جوک خفن ,
:: بازدید از این مطلب : 1120
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 17 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی

 

 
 

بزرگترین فایده ورزش اینه که سالم می میری!

ﻫﺮ ۵ ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ دخترم ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ! ﺑﺪ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﺪﻩ، ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﻫﺎ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ...

 

 

 دو جمله احساسات زن ها رو متحول مي کنه!

1) دوستت دارم عزيزم!
2) 70% تخفيف!

 

 ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻃﻨﺰﻩ ﮐﻪ می گفت: ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ:

ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﺗﻮﯼ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ...
ﺣﺎﻻ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ ﺑﻪ: ﺻﺪﻕ ﺍﻟﻠﻪ العلی ﺍﻟﻌﻈﯿﻢ ﺗﻮﯼ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ...

آدم ها مثل قایقند.
نمی دونم... شاید هم نباشن... به هر حال من وظیفه خودم دونستم که اشاره کنم!

 

 گله حیف نون از خدا:

خدایا! اون قدر دعا کردیم، آخر هم 1 گل خوردیم، باختیم. حالا برو به همون آرژانتین جونت بگو واست روزه بگیره...

 

 : ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺱ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺁﯾﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻋﺮﻭﺱ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺩﺍﻣﺎﺩ داد ﺯﺩ: ﺍﺯ اﯾﻦ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﭼﯽ ﺑﻔﻬﻤﻢ؟ 

ﻋﺮﻭﺱ ﮔﻔﺖ: داد ﻧﺰﻥ ﺩﺍﺭﻡ می شمرم!

دیگه با این همه تنوع کم مونده چیپس بزنن با طعم کله پاچه یا گوشت کوبیده! چیه؟ از قارچ و خامه که بهتره!

ایرانسل در آینده ای نزدیک: مشترک گرامی! راستی با اون طرف به هم زدی؟ بی خیال، همراه اولیا همه شون همین جوری اند! صبر کن یه ایرانسلیشو واست جور می کنم...

 

 ر: جی ال ایکس گوشی 3 سیم کارته داده! کم کم یه خشاب می ده، می گه با سیم کارت پُرش کنید، بزنید به گوشی!


ﺧﺒﺮ ﻓﻮﺭﯼ: ﮔﺮﻭﻫﮏ ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺘﯽ ﺩﺍﻋﺶ ﺑﻪ 18 ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ ﻣﺮﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ. ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻭﻫﮏ ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺘﯽ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﮐﺮﺩﻩ: ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺳﺮﯾﻊ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻋﺖ ﺩﺭ ﭘﯿﺸﺮﻭﯼ ﺭﻭ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﮐﻔﺶ ﺗﻦ ﺗﺎﮎ هستیم ﻭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﺻﯿﻪ می کنیم!

 

 ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺁن قدﺭ ﻣﺮﻍ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﮔﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ که ﻣﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ می کشیم ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﯿﺎﯾﯿﻢ ﻣﻬﻤﺎﻧﻰ ﺗﻮ...

ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻭ ﻧﻬﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ می کنیم، می خوﺭﯾﻢ... ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺭﺩ ﻧﮑﻨﻪ!

 

 به بعضیا باید گفت: خاک تو سرت! یه عطر خوب هم نمی زدی که حداقل بگیم بعد از رفتنش بوی عطرش هنوز یادمه...

فرستنده: مرمر

 

 

امسال خیلی جدی تصمیم گرفتم ازدواج کنم. تمام فامیل دارن برام دنبال زن می گردن که یه وقت نرم دختر خودشون رو بگیرم بدبختش کنم!


چرا سکه ۲۵ تومنی گرون نمی شه؟
این همه با خون دل قلک پر کردما!

آخه چرا این جوریه؟
طبقه اول به هشتم: ۸ طبقه
طبقه هشتم به اول: ۸ طبقه
پنجشنبه تا شنبه: ۲ روز
شنبه تا پنجشنبه: ۵ روز
فرستنده: گیتی

 

 ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﮐﺪﻭﻡ ﮔﻨﺎﻫﻤﻮ ﭘﺲ می دم؟ 

...
...
...
ﺁﻫﺎﻥ! ﺍﻭﻥ ﮔﻨﺎﻩ؟ ﺣﻠﻪ، ﺭﺩﯾﻔﻪ... ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺷﺪﻡ، ﺍﻭﻧﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺒﻮﺩ!

 

 تا حالا شده فکر کنی که اگه 

خشم بروسلی
هیکل آرلوند
مغز انیشتین
جذبه هیتلر
پول بیل گیتس
و تبحر من در سر کار گذاشتن رو داشتی چی می شد؟!

 

 گزارش بازی ایران و آرژانتین: به نام... توی دروازه!

 

 

 ﺟﺪیدﺍ ﭘﺴﺮها ﺍﺑﺮﻭ ﺑﺮمی دﺍﺭﻥ، ﻣﻮﻫﺎﺷﻮﻧﻮ ﻫﺎی-ﻻیت می کنند، ﻧﺎﺧﻦ ﺑﻠﻨﺪ می کنند، ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﺣﺮﻑ می زنند... ﻛﻢ ﻛﻢ می ترسم ﭘﺎﺭک ﺩﻭﺑﻞ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻦ!


هر وقت بابا یا مامانم میان بالای سر من، فقط یه چیز می بینن. اون هم اینه که من با جدیت تمام زل زده ام به تصویر دسکتاپ!
فرستنده: فرزانه

 

 دیشب فال گرفتم، حضرت حافظ فرمودند كه: 

«خوشا یاری كه دلدارش تو باشى...»
والا به خدا! حالا اگه خودم می گفتم، می گفتین خودشیفته است... اصلا یه وضعیه كه جناب حافظ هم فهمیده!

 

 یکی نیست به این پشه ها بگه: تو که خونت رو خوردی، بگیر یه گوشه بشین این قدر دور نزن دو دقیقه دیگه دوباره گشنه ات بشه!

فرستنده: فرزانه

 

 

 %97 از پسرهای خوشتیپ ازدواج نکرده اند. می دﻭﻧﯿﻦ ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺭﺩ می شه می گه ﭘﺴﺮﻩ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﭙﺶ 100 ﺗﺎ دوست دختر ﺩﺍﺭﻩ، ﻣﻨﻮ می خوﺍﺩ چی کاﺭ…

ﻭ ﺍین جورﯼ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ! اصلا يه وضعى شده ها!

 

 

 

 2 یه دوست دختر هم نداریم این موقع امتحانات شکست عشقی بخوریم، بچسبیم به درس!


ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻻﻥ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﮔﺮفته ام که ﺍﮔر ﺑﺮﻡ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﻤﻪ ﻏﺮیبه اند!
ﻻﻣﺼﺒﺎ! ﯾﻪ ﺫﺭﻩ ﺛﻮﺍﺏ ﮐﻨﯿﺪ!

 

 با این وضعی که من می بینم باید واسه انتخاب واحد ترم بعد برم آموزش، بگم: همون همیشگی!

فرستنده: فرزانه

 

 به بعضیا باید گفت: آفرین بر تو که این قدر صبوری...

می تونی خودتو روزی 24 ساعت تحمل کنی، ولی ما چند دقیقه بیشتر نمی تونیم!

به بعضیا هم باید گفت: ببین! من دستم بنده، یه پنج دقیقه احترام خودتو نگه دار!

اگه ریشه این پسرایی رو که ابرو بر می دارن و بند می اندازند و خدای نکرده تا چند وقت دیگه می خوان کلیپس بزنن رو بگیریم، می رسیم به اون پسرایی که وقتی 3 سالشون بود با گریه لاک قرمز می زدن!
فرستنده: فرزانه

 

 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ... 

ﺣﻖ ﺑﺪﯾﻦ ﮐﺮﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ!

مورد داشتیم طرف توی امتحان رانندگی می خواسته دنده عقب بره، به جای این که دستشو بیاندازه پشت صندلی، انداخته پشت گردن افسر!

 

 این همه درس خوندیم بالاخره نفهمیدیم رابطه ی فیثاغورس با کی بود؟ قضیه اش چی بوده اصلا؟! بالاخره چی شد؟


ﻣﺮﺍﻗﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻭ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﯿﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻪ... ﮔﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ!

 

 اگه اسمم مراد بود، زندگي حتما بر وقف هوشنگ می بود!


سلام، ببين شماره تو دادم به همون پسره، مي خواد بهت زنگ بزنه. باهاش حرف بزن... ازت حسابي تعريف كرده ام!
- ستاد ايجاد ذوق و اضطراب در دختران!

 

 مامانم هروقت می خواد بهم سرکوفت بزنه می گه: یه کم ظرافت دخترونه را از پسر همسایه یاد بگیر!


ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﻨﻮ چه قدر ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ؟
پسر: ﻗﺪر ﺩﻧﯿﺎ.
ﺩﺧﺘﺮ: ﻣﺮﺳﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ!
ﺣﺎﻻ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ "ﺩﻧﯿﺎ" ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮشه!

بالاخره فهمیدم چرا این قدر توی عروسی ها بهت اصرار می کنن بری برقصی! چون خودشون جا ندارن بشینن، وقتی که برمی گردی هم جا نداری هم میوه شیرینی هاتو خورده اند!

 

 ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ! ﻣﻦ یک دفعه قید بستنی ﺭﻭ ﺯﺩﻡ، یک بار ﻫﻢ ﻗﯿﺪ لواشک رو ﺯﺩﻡ... ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺍﺯ ﺍین ها که ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ! 


مورد داشتيم پسره به خاطر فوت يكي از فاميل هاش تا چهل روز به ابروهاش دست نزده!

 

 از دست این مورچه ها یه دقیقه موبایلمو نمی تونم بذارم زمین... همه اش فکر می کنن سیب گاز زده است جمع می شن دورش...

الان گرفتین اپل دارم یا بیشتر توضیح بدم؟

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , ,
:: برچسب‌ها: جوک سری 4 ,
:: بازدید از این مطلب : 1258
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 17 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی
 
 

 

 

گفتم خدایا! بگیر از من هر آن چه که تو را از من دور می کند.
ندا آمد: گوشیت را بده!

ما ایرانی ها دروغ گفتن را از اول صبح با جمله: «پاشو لنگ ظهره» آغاز می کنیم!

ما آخرش نفهمیدیم اونی که به ما می گه جیگر، ما رو دوست داره یا منظورش خر کلاه قرمزیه؟!

 

 اگه زنده نموندم... واسم یه همسر پیدا کنین و بگین خیلی دوستش داشتم.


یکی رو Add کردم، پیام داده:
از برقراری ارتباط با شما خوشحالم، امیدوارم لحظات خوبی را در کنار هم سپری کنیم!
فکر کنم طرف مهماندار هواپیمایی، چیزیه!

اگه زنده نموندم... واسم یه همسر پیدا کنید و بگید خیلی دوستش داشتم.

اینایی که به اینترنت اکسپلورر احترام نمی ذارن همونان که پدر مادراشون رو بعدها می فرستن خونه سالمندان. خدا ازتون نگذره!

 

 

 زنگ زدم به نامزدم که فردا با هم بریم خرید. یهو یادم اومد که اِاااه! من که نامزد ندارم! هیچی دیگه... زنگ زدم کنسلش کردم!

 

 

باید کتری رو آب کنی
بذاری جوش بیاد
قوری رو بشوری
چایی دم کنی
وایسی دم بکشه
یه سینی بریزی واسه همه بیاری!
اصلا مسیر زندگی آدم عوض می شه!
...
آخرش هم باید استکان ها رو بشوری!
فرستنده: فرزانه

 

 يکى از فانتزيام اينه که يه شرکت با حال الکترونيک راه بیاندازم. اسمشو بذارم "خربزه مشهدى!" بعد باهاش با اپل رقابت کنم!


خواسته ها و آرزوهای من دارن لخت می گردن، هنوز نتونستم بهشون جامه عمل بپوشونم!

 

 3  می دﻭﻧﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﺳﻮﺳﮑﺎ ﻭﻗﺘﯽ می رﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮐﻔﺶ نمی پوﺷﻦ؟ 

...
...
...
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺕ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﺮﺍ ﺳﻮﺳﮑﺎ ﻭﻗﺘﯽ می رﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﮐﻔﺶ نمی پوﺷﻦ؟!
ﺳﻮﺳﮏ ﻣﺪﺭﺳﻪ می رﻩ؟
ﻣﮕﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﻭﻗﺘﺎ کفش می پوﺷﻪ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﭙﻮﺷﻪ؟
ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ!

 

 ما ایرانیا وقتی به عشقمون می گیم "دوستت دارم"، جمله مون به "م" ختم می شه و دهنمون بسته می شه. ولی این خارجی ها به عشقشون می گن "آی لاو یو" به حرف "یو" ختم می شه و لبشون خود به خود به حالت غنچه در میاد برای بوس. لامصب همه کارشون حساب شده است! 

 

 

 هر کس که پانزده روز اول و پانزده روز آخر از ماه مبارک را روزه دار باشد گویی کل ماه را روزه دار بوده. 

حتماً به سایر دوستان اطلاع بدید ممنون می شم.

وقتی ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺩﺭﺩ می گیرﻩ ﺑﺎ ﻧﻮﮎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ شقیقه ﻫﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﻤﺎﻟﯿﺪ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﻧﺸﯿﺪ، ﻭﻟﯽ کلا ﮐﻼﺱ ﺩﺍﺭﻩ، ﺗﻮ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎ وقتی ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﺍ ﺳﺮ ﺩﺭﺩ می گیرن این طوری هستند!

یکی از مهم ترین انگیزه های ازدواج کردنم خارج شدن از حکومت پدر و ایجاد حکومت مستقل برای خاموش و روشن کردن کولره!

 

 راز خود را به یک زن لال بگویید 

خواهید دید به اذن پروردگار شفا پیدا می کند!

آقا ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺭم:
ﭼﺮﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺎﯼ ﻣﺎ می خوﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎی ﻭ می رﯾﺰﻩ، ﺑﺎﺑﺎ می گه: ﻣﮕﻪ ﮐﻮﺭﯼ؟
ﻭﻟﯽ ﺍگر ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ رو، ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻬﺶ ﺑﺨﻮﺭﻩ می گه: ﮐﺪﻭﻡ ﺍﺣﻤﻘﯽ ﺍﯾﻨﻮ ﺍین جا ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ؟!

 

 یه آرزو بکن

...
...
...
حالا سگ دو بزن که بهش برسی... بله... الکی که نیست!

ﺑﯽ ﺷﻮﻫﺮﯼ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ، ﺣﺘﯽ ﺗﻮی ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ
ﺑﺒﯿﻨﯿﻦ، ﺍین همه ﻋﺮﻭﺱ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﻭﻟﯽ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ!
(ﺟﻬﺖ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ به ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻡ ها)

 

 

 

 هر کس به روزه داری افطاری دهد 

مثل این است که گرسنه ای را سیر کرده!

من خیلى آدم منطقى، ریلکس و مهربونى هستم. منتها این مال وقتیه که خوابم. وقتى بیدار مى شم اصلا از این لوس بازی ها خوشم نمیاد!

ﭘﺸﺖ ﻫﺮ ﺁﺩﻡ ﻣﻮفقی، اینترﻧﺖ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ!
فرستنده: فرزانه

 

 این مجری های تلویزیون آخر برنامه هاشون می گن: هفته ی دیگه همین روز و همین ساعت منتظر ما باشید.

خوب آخه آی کیو! همین ساعت كه باز به آخر برنامه می رسیم!

 

 همین طور که به مردم روسیه می گن روس، به مردم بوسنی هم باید بگن بوس!

 

 می دونی چرا خدا اینشتین و دکتر حسابی و نیوتن رو قبل از من آفرید؟ می خواست قبل از طراحی نمونه اصلی، چند تا نمونه آزمایشی بسازه! 


من تو این ماه عزیز موفقیت بچه هامو از خدا خواستم. البته هنوز با باباشون آشنا نشده ام ولی خوب مهر مادریه دیگه!
فرستنده: فرزانه

 

 ﻣﻮﺭﺩ ﺩاشتیم ﻃﺮﻑ ﻟﻘﻤﻪ ﺁﺧﺮ ﺳﺤﺮی ﺭﻭ این قدﺭ ﻧﺰﺩیک اﺫاﻥ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺭﺩﻩ که ﻓﺮﺷﺘﻪﻫﺎ اﺯ ﺧﺪا ﺗﻘﺎﺿﺎی ویدیو چک کرﺩه اند!

 

 

 از فردا گورتون رو گم کنید برید کشور خودتون... جام جهانی تعطیله 

- فدراسیون فوتبال برزیل

ﺍﻃﻼﻋﯿﻪ
ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩﺍﻥ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ، ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ "ﺑﺮﺯﯾﻞ ﺟﺰئی ﺍﺯ ﺁﺑﺎﺩﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﺍین که ﺩﺭ ﺯﻣﺎن هاﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﺑﺮﺯﯾﻞ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺁﺑﺎﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ می دﺍﺩﻩ ﻭ ﻃﯽ ﺭﻭﯾﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﮑﺬﯾﺐ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ"

پرسیدم بازی آلمان-برزیل چند چنده؟ گفت: الان؟ یا الان؟

 

 تو تاکسی نشسته بودم 1 دفعه دختره گفت: "چی؟" 

من: هیچی!
دختره: چی؟
من: به جان خودم هیچی
دختره: چی؟
من: خدا شاهده هیچی
دختره: چی؟
من: آقای راننده! جان مادرت وایسا می خوام پیاده شم
راننده: بشین سر جات. خانم داره عطسه می کنه!

می خواهی کسی فراموشت نکنه؟
ازش پول قرض بگیر!
فرستنده: گیتی

 

 کاش می شد وقتی اتاقت رو مرتب می کنی، بهش تافت بزنی همون جوری بمونه!


وحشتناک ترین کلمه در ماه رمضان
...
...
...
ساقه طلایی!
فرستنده: فرزانه

 

 مورد داشتیم توی اعلامیه پدرش نوشته: از وقتی رفتی گرمی از این خونه رفته...

یعنی خیلی ریز به موضوع خاموش کردن کولر اشاره کرده!

 

 من به دو دلیل منطقی نمی تونم روزه بگیرم:

1- گرسنه می شم!
2- تشنه می شم!

مورد داشتیم آقاهه به خانمش اس ام اس داده: 30مین صبر کن، الان میام.
هیچی دیگه... الان سه ماهه خانمش گیر داده بهش که سیمین کیه؟!

 

 امروز بابام بهم گفت پدر سگِ کره خر!

دچار بحران شخصیتی شدم!

یعنی بعد از چین پر جمعیت تر از دل پسرها جایی رو پیدا نکردم!

خدایا! فقرای کشورم را به سومالی منتقل کن تا از کمک های ما برخوردار شوند!

یه سوال هست که خیلی ذهنم رو درگیر کرده: الآن که ماه رمضونه باید به Pou غذا بدیم یا نه؟!
فرستنده: فرزانه

 

 می گن: تنبلی مادر همه عادت های بد ماست!

ولی خوب، به هر حال مادره و احترامش واجبه!
فرستنده: فرزانه

 

 روزه برای مسافر واجب نیست…

ما تو این دنیا مسافریم!
اگه مسافرت بیشتر از 10 روز باشه واجبه.
اما همه می دونن دنیا 2 روزه!

 

 بزرگترین دروغ کتاب های عربی: "جمع مذکر سالم".

اصلا مگه می شه؟!

مورد داشتیم دختره تو ماه مهمونی خدا نمی دونسته چی بپوشه!

 

 این همه ادعای روشنفکری و احترام به عقاید دیگران می کنین، ولی هیچ کس به عقاید کسی که دوست داره دستشو توی دماغش کنه احترام نمی ذاره!


شادی خیلی خوبه ها... اما خواهرش رویا یه چیز دیگه است!

آیا می دونستین مریخی ها وقتى پاشون پیچ می خوره، زمین نمی خورن؟
مریخ می خورن!
...
من برم پى اکتشافات بعدیم

 خدﺍﻳﺎ! من ﭼﻴﺰی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ در شاﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺎﺷﺪ، 

ﺗﻮ داماد ﺧﻮبی ﺑﻪ او ﻫﺪﻳﻪ ﺑﺪﻩ!

همچین تو تبلیغات حوله می نویسن "100% آبگیر" که یکی ندونه فکر می کنه تبلیغات ساقه طلایی هست!

روش درس خوندن من در ایام امتحانات:
این که نمیاد…
اینم که طولانیه ولش کن…
اینم که تابلوئه جوابش چیه!
آخیش، پاشم برم بیرون!
فرستنده: فرزانه

 

 



:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , ,
:: برچسب‌ها: جوک توپ سری 3 ,
:: بازدید از این مطلب : 908
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 17 دی 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مرتضی
 
 
 
 
 
داستان ازدواج و لکه روی لباس

 

ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ می شوند ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ می گیرند ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ کنند. ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ، ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ نمی توﻧﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ، ﺗﺼﻤﯿﻢ می گیرﻩ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ. ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻭن ها ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ.

ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ، ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪﺍﯼ ﻣﯽﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺎس هاﯾﺶ ﮔﻠﯽ ﻣﯽﺷﻪ. ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ می گرﺩﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ می شوﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻟﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽﻣﻮﻧﻪ...

ﺷﺐ هنگام، ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍب ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ می گیرﻩ.

ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ می رﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽﮐﻨﻪ. ﻣﺎﺩﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ می شوﺭﻩ، ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ نمی توﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ.

ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ، ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭن ها ﻣﺘﻮﺟﻪ می شن ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ می ده. ﺩﺧﺘﺮ با ﺗﺮس ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ می کنه، ﻓﺮﺷﺘﻪ می گه: "ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮی ﺑﺮﻑ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ تمیز ﻛﻨﻨﺪگی ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ، ﭘﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖِ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﺪ!"

می دونم داستان قوق طنز هست، ولی اگر در بخش طنز می نوشتم این طور سرکار نمی رفتید که الان رفتید!

 



:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , داستان , داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان ازدواج و لکه روی لباس ,
:: بازدید از این مطلب : 953
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 17 دی 1393 | نظرات ()